طلوع، خیس خیس
صبح بود
ساحل نشسته بود
و طلوع را زمزمه می کرد
نفهمیدیم
ما به آب زدیم
یا آب به ما
اما
از حوصله ساحل که گذشتیم
ناگهان
دیگر مایی نبود
آب بود و آب بود و آب بود و طلوع
صبح بود
ساحل نشسته بود
و طلوع را زمزمه می کرد
نفهمیدیم
ما به آب زدیم
یا آب به ما
اما
از حوصله ساحل که گذشتیم
ناگهان
دیگر مایی نبود
آب بود و آب بود و آب بود و طلوع
hoseleye sahel, ghashange
اینم ازون شعرهاست که متوجه نمی شم ولی خوندنش آرامش خاصی داره.من که واقعا خوشم اومد.بازم مرسی